ما در عکسها زندگی میکنیم

دیرزمانی است که ما در عکسها زندگی میکنیم. عکسهایی از زمانهای دور و نزدیک که شادیهای کوچک و اندوههای بزرگ را به خاطرمان میآورند. اندوهبارترینِ لحظهها برای من لحظهای است که مردی را با صورتی خندان و نگاهی زنده در عکسی نشان بدهم و بگویم که این مرد زمانی عاشق من بوده. کوچک کردن لحظهها در عکسها و نگه داشتن آدمها در قابهای شیشهای هیچ گاه از سنگینی حضور آنها کم نکرده؛ برعکس، آنها را مثل عصارهای تلخ یا شیرین یا سایهای پررنگ از تمام روزهای رفته برای من نگه داشته است.
من از سالهای دور عاشق عکسهای سیاه و سفید بودهام. اما برای عماد عکسهای سیاه و سفید غمانگیز و دلهرهآورند. او از همان روز اول آشناییمان مؤدبانه فاش کرد که از سه چیز در دنیا خوشش نمیآید؛ بعدها توی خلوتمان گفت که حتی از این سه چیز هراس دارد: عکسهای سیاه و سفید، موزههای بزرگ، سلسله قاجار. گفت که همه اینها او را به یاد ارواح کابوسهای کودکیاش میاندازند؛ به یاد روزهای بیبرقی زمان جنگ و به یاد دندانهای مصنوعی مادربزرگش که وقت خواب توی لیوان آب بالای سرش بود.
من از سالهای دور عاشق عکسهای سیاه و سفید بودهام. اما برای عماد عکسهای سیاه و سفید غمانگیز و دلهرهآورند. او از همان روز اول آشناییمان مؤدبانه فاش کرد که از سه چیز در دنیا خوشش نمیآید؛ بعدها توی خلوتمان گفت که حتی از این سه چیز هراس دارد: عکسهای سیاه و سفید، موزههای بزرگ، سلسله قاجار. گفت که همه اینها او را به یاد ارواح کابوسهای کودکیاش میاندازند؛ به یاد روزهای بیبرقی زمان جنگ و به یاد دندانهای مصنوعی مادربزرگش که وقت خواب توی لیوان آب بالای سرش بود.
ما در عکسها زندگی میکنیم
(image)
دیرزمانی است که ما در عکسها زندگی میکنیم. عکسهایی از زمانهای دور و نزدیک که شادیهای کوچک و اندوههای بزرگ را به خاطرمان میآورند. اندوهبارترینِ لحظهها برای من لحظهای است که مردی را با صورتی خندان و نگاهی زنده در عکسی نشان بدهم و بگویم که این مرد زمانی عاشق من بوده. کوچک کردن لحظهها در عکسها و نگه داشتن آدمها در قابهای شیشهای هیچ گاه از سنگینی حضور آنها کم نکرده؛ برعکس، آنها را مثل عصارهای تلخ یا شیرین یا سایهای پررنگ از تمام روزهای رفته برای من نگه داشته است.
من از سالهای دور عاشق عکسهای سیاه و سفید بودهام. اما برای عماد عکسهای سیاه و سفید غمانگیز و دلهرهآورند. او از همان روز اول آشناییمان مؤدبانه فاش کرد که از سه چیز در دنیا خوشش نمیآید؛ بعدها توی خلوتمان گفت که حتی از این سه چیز هراس دارد: عکسهای سیاه و سفید، موزههای بزرگ، سلسله قاجار. گفت که همه اینها او را به یاد ارواح کابوسهای کودکیاش میاندازند؛ به یاد روزهای بیبرقی زمان جنگ و به یاد دندانهای مصنوعی مادربزرگش که وقت خواب توی لیوان آب بالای سرش بود.
من از سالهای دور عاشق عکسهای سیاه و سفید بودهام. اما برای عماد عکسهای سیاه و سفید غمانگیز و دلهرهآورند. او از همان روز اول آشناییمان مؤدبانه فاش کرد که از سه چیز در دنیا خوشش نمیآید؛ بعدها توی خلوتمان گفت که حتی از این سه چیز هراس دارد: عکسهای سیاه و سفید، موزههای بزرگ، سلسله قاجار. گفت که همه اینها او را به یاد ارواح کابوسهای کودکیاش میاندازند؛ به یاد روزهای بیبرقی زمان جنگ و به یاد دندانهای مصنوعی مادربزرگش که وقت خواب توی لیوان آب بالای سرش بود.
ما در عکسها زندگی میکنیم